اوکسین ادز معتبرترین و بزرگترین سیستم کسب درآمد وبمسترها
mi118.com مطالب خنده دار - همراه شما با جدید ترین ها
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ کس چیزى را در دل نهان نکرد ، جز که در سخنان بى اندیشه‏اش آشکار گشت و در صفحه رخسارش پدیدار . [نهج البلاغه]
امروز: شنبه 103 اردیبهشت 15

شعر برای کنکوری ها

نخستین بار گفتش از کجایی
بگفت از پشت سد آشنایی
بگفت آنجا صنعت در چه کوشند
بگفت نکته خرند و تست فروشند
بگفتا تست فروشی در ادب نیست
بگفت از درس خوانان این عجب نیست
بگفت از دل شدی عاشق به کنکور
بگفت از دل تو گویی و من از زور
بگفتا عشق کنکور بر تو چون است
بگفت از جان شیرینم فزون است
بگفتا گر کند مغز تو را ریش
بگفت مغزم بود این گونه از پیش
بگفت ار من بیارم رتبه ای ناب
بگفتا وه چه می بینی تو در خواب
 

 



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 11:7 صبح | نظرات دیگران()

    11عبارت پر کاربرد در میان ایرانیان!!!

    1- هوی گوسفند چه خبرته؟!؟!

    گوسفند در اصل به موجودی پشمالو و بی نزاکت گفته می شود که اندک زمانی است پایش را در شهر گزارده(همون دهاتی) ولی ما امروزه به رانندگانی که چراغ قرمز را رد میکنند، رانندگانی که به محض سبز شدن چراغ و جهت یادآوری خاطره حنابندان مادر بزرگشان بوق های ممتد میزنند ،رانندگانی که بسیار خرکی می رانند ، عابرانی که از وسط اتوبان رد می شوند و یا صف اتوبوس را رعایت نمیکنند ،بازیکنان تیم ملی فوتبال وقتی موقعیتی را خراب می کنند و کسانی که موقع راه رفتن پای دیگران را لگد میکنند می گوییم : هوی گوسفند چه خبرته؟!؟!

    2-خفه شو آشغال عوضی بی شعور!

    غیر ممکن است شما دختر باشید و تا به حال این جمله را نگفته باشید چون غیر ممکن است که تا به حال هیچ پسری به شما تیکه ننداخته باشد.در هر صورت تجربه نشان داده است دخترانی که اینگونه فحش های رکیک را می دهند در بین پسران طرفداران بیشتری دارند! پس دفعه بعدی که یک نفر در خیابان به شما چیزی گفت به جای به کار بردن این جمله رکیک خیلی راحت بگویید مزاحم نشو آقا من شوهر (و یا نامزد و یا هر کلمه مشابه دیگری) دارم.

    3-از همه پسرها متنفرم

    از آنجایی که تب پیدا کردن بوی فرند (BF) در بین دوشیزگان دبیرستانی بسیار رواج پیدا کرده و یک جورایی از نان شب هم برای این عزیزان واجب تر است و از آنجایی که این نوگلان عمراً به پسر پایین تر از 25 سال پا بدهند و از آنجایی که یک پسر 25 ساله خیلی چیزها را میداند ولی یک دختر 16-17 ساله خیلی چیز ها را نمی داند پس طبیعی است که این وسط چه کسی باید گرگ شود و چه کسی قربانی....

    طبق آمار های گرفته شده 99 درصد دختران دبیرستانی قبل از خوردن 100 عدد قرص دیازپام و خودکشی این جمله را بیان می کنند:از همه پسر ها متنفرم!

    4-بابا جون هر وقت خواستی بیای خونه 2 تا شمع هم بگیر. چون برق نداریم!

    جمله ای که طی ماه گذشته بسیار پر کاربرد شده است و از آنجایی که هر حرف دیگری در این رابطه بزنیم تبدیل به یک انگل سیاسی میشویم و اینا پس دیگه چیزی نمیگیم و مثل شهروند نمونه میریم سراغ موضوعات کم خطرتر

    5-الو! صدات قطع و وصل میشه.برو یه جا که آنتن داشته باشی!

    طبق تحقیقات به عمل آمده به طور متوسط نیمی از زمان مکالمه با تلفن همراه در اقصی نقاط کشورمون صرف گفتن جمله بالا میگردد.شایان ذکر است در پاره ای از موارد جملات دیگری به جای جمله بالا به کار میروند که شامل همین مضمون هستند و عبارتند از:قطع و وصل میشی حاجی ، نقطه کور ایستادی صدات نمیاد ، برو اون خطت رو بفروش با پولش آدامس بخر، ای تو روح مخابرات و نیز مخابرات فلان فلان شده فلان زده فلان کش فقط بلده هی پول قبض بگیره!(به جای کلمه فلان فحش های مورد نظر را جایگذاری کنید)

    6-آقای حسینی ، لطفاً یه کم راهنمایی کنید؟

    منظور از جمله بالا مسابقات تلویزیونی و مجریان دلنواز و جایزه های نفیس(اعم از ساعت مچی و دیواری و رومیزی و زیر میزی و کنار میزی و اشتراک یک سال پوشک My Baby و دویست و چهل و نه تومان پول نقد و ...) و شرکت کنندگان بسیار باهوش (با بهره هوشی در حد جلبک های فتوسنتز کننده اعماق اقیانوس ها) می باشد.معمولاً عبارت « آقای مجری میشه یه راهنمایی بکنید؟» بعد از قرائت سوال توسط مجری بامزه و تو دل بروی برنامه ، توسط شرکت کننده که احتمالاً صغری 34 ساله و ترشیده و یا کرم علی 14 ساله و محصل می باشند ، پرسیده میشود(نگاهی به شرایط سنی و اجتماعی شرکت کنندگان این مسابقه،خود به تنهایی برای نشون دادن سطح نازل این برنامه ها کافیه). تا شرکت کننده محترم بتواند بعد از راهنمایی های مربوطه توسط مجری محترم (که بسته به آی کیوی شرکت کننده از حرکات موزون تا گفتن جواب مسابقه تغییر میکند) به جواب مورد نظر دست بیابد. سوالات برنامه نیز می موضوعاتی همچون آرامگاه خواجه حافظ شیرازی کجاست؟ ، تعداد انگشتان دست و یا پا در انسان چند تاست؟ ، علی دایی کیست ، چرا زن نمی گیری و موضوعاتی از این قبیل می باشد.

    7-ای بابا! آقای راننده، من هر روز این مسیر رو با تاکسی میام.دیروز 250 تومان بود.یعنی چی الان میگی باید 1250 تومان بدم؟!؟!

    در جایی که گنجشگکان میومیو می کنند و سگ ها جیک جیک و گربه ها واق واق ، پس خیلی طبیعی است که صبح روز بعد کرایه را چند برابر کنند!

    8-آقای دکتر مریض تخت دو که دیروز عملش کرده بودین، همین الان تموم کرد!

    آقا جان من اشتباهات پزشکی هم جزئی از عمل های جراحیه!به فرض هم که یه دکتر متخصصی از هر 4 نفری که عمل می کنه 3 نفرشون میمیره.دلیل نمیشه که شما فکر کنید این بنده خدا سواد نداره و به خاطر پارتی و رابطه و اینا مدرکش رو گرفته! اصلاً اگه طرف آدم نکشه که بش نمی گن دکتر که! بابا جان اون یه چیزی حالیشه.طرف دکتره ها! گیر نده عزیزم.برو ماستتو بخور.به توچه طرف چه جوری و از کجا (منظور اوکراین نیست ها!) مدرکشو گرفته؟

    9-شلام ژن.اون پنژره رو ببند شوژ میاد!(یعنی:سلام زن.اون پنجره رو ببند سوز میاد)

    بحمدالله در زمینه اعتیاد و معتاد پروری توانستیم بترکونیم و موفق شدیم سن اعتیاد را به حدود 14 الی 15 سالگی کاهش بدیم و اصولاً در این زمینه هیچ یک از استاندارد های جهانی برای ما رقمی به حساب نمی آیند. در هر صورت جمله بالا یکی از پرکاربردترین جملاتیه که هر روز میشنویم یا شاید هم خودمون به زبونش میاریم!

    10-برخورد یک دستگاه مینی بوس با یک سواری حادثه آفرید!

    خوب دیگه همه میدونیم خودرو هامون فرسوده اند و جاده هامون فرسوده تر و رانندگانمون خواب آلوده تر!

    11- فرصت صد در صد برای آرش برهانی (بخونید بحرانی) و توپی که میزنه و حالا به اوت میره!!!

    نیازی به توضیح نیست!

     



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 11:6 صبح | نظرات دیگران()

    همسر عزیزم , من رسیدم - طنز

    روزی مردی به سفر میرود و به محض ورودبه اتاق هتل ،متوجه میشود که ان هتل به کامپیوتر مجهز است . تصمیم می گیرد به همسرش ایمیل بزند . نامه را مینویسد اما در تایپ ادرس دچار اشتباه میشود وبدون اینکه متوجه شود نامه رامیفرستد . در این ضمن درگوشه ای دیگر از این کره خاکی ،زنی که تازه ازمراسم خاک سپاری همسرش به خانه باز گشته بود با این فکرکه شاید تسلیتی از دوستان یا اشنایان داشته باشه به سراغ
    کامپیوتر میرود تا ایمیل های خود را چک کند.
    اما پس از خواندن اولین نامه غش میکند و بر زمین می افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش میرود ومادرش را بر نقش زمین میبیند ودرهمان حال چشمش به صفحه مانیتور می افتد:
    گیرنده : همسر عزیزم
    موضوع : من رسیدم
    می دونم که از گرفتن این نامه حسابی غافلگیر شدی . راستش انها اینجا کامپیوتر دارند و هر کس به اینجا می آید میتونه برای عزیزانش نامه بفرسته . من همین دلیل الان رسیدم و همه چیز را چک کردم . همه چیز برای ورود تو رو به راهه . فردا می بینمت .
    امیدوارم سفر توهم مثل سفر من بی خطر باشه . وای چه قدر اینجا گرمه ...

     



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 10:59 صبح | نظرات دیگران()

    نوشته شده توسط کودک نفهم
    امسال سال نو خیلی مبارک بود زیرا در امسال پدرم ما را به شمـــال برده است !  این بهترین مسافرتی است که پدرم ما را آورده است چـــون قبل از این هیـــچوقت ما را به مسافرت نبرده بود. در راه شمال به ما خیـــلی خوش گذشــــــت ! ما در راه خیلی چپ کردیم ! پدرم میگفت من میپیچم ولی نمیدانم چرا جــاده نمیپیچه!خواهرم یک بار دستش را از پنجره ماشین بیرون آورد تا پوست تخمـه اش را بریزدو یک ترانزیت از کنار ماشین ما رد شد و دست خواهرم از بازو کنده شـــــــــد و ما خیلی خندیدیم ! ما برای ناهار به اکبر جوجه رفتیم ! البته من خود اکـــــــــبر آقا راندیدم ولـــــــــــی پدرم که او را دیده است میگوید خیلی جوجه اسـت ! من خیلی نوشــــــــابه خوردم وپدرم یک گوشه نگه داشت تا من با خیال راحت بشاشـم به طبیعت ! در جاده خیلی برف آمده بود و ما برف بازی کردیم ! مـــــن با گوله برف به پس کــــله پدرم زدم و او عصبانی شد و دست من را لای درماشین گذاشـت و درماشین را محکم بست ! ما به متل قو رفتیم و سر یک میز نشستیم و پدرم قلیـون و چایی ســـفارش داد . پدرم خیلی قشنگ قلیون میکشد . پدرم حتی در متل قـو هم ازرژیمش دست برنمیدارد و درِ گوشی به همان پسره که قلیون آورد چیزی مـیگوید و یــــــک پارچ آب سفارش میدهد ! پدرم عادت دارد نوشابه را با آب قاطی میکند !کنار ما چند تا جوان نشسته اند وآواز میخوانند :میخوام برم زن بگیرم ! پولامو بدم ان بگیرم ! گوجه بدم رب بگیرم و ..پدرم با این شعرخیلی حال میکند ولی مادرم عصبانی میـشود و با پارچ آب پدرم به صورت من میکوبد ! ما ?? را درهمانجا در کردیم البته پـدرم خیلی بیشتر از ما در کرد ولی به هر من به ما خیلی خوش گذشت و به حال
    خیلی کتک خوردم ...

     



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 10:58 صبح | نظرات دیگران()

    شعری مخصوص خوره های چت

    این شعر هم به تقدیم به تمامی خوره های چت
    بی تو
    On line شبی باز از آن Room گذشتم
    همه تن چشم شدم . دنبال
    ID ی تو گشتم
    شوق دیدار تو لبریز شد از
    Case وجودم
    شدم آن
    User دیوانه که بودم
    وسط صفحه
    Room , Desktop یاد تو درخشید
    Ding صد پنجره پیچید
    شکلکی زرد بخندید
    یادم آمد که شبی با هم از آن
    Chat بگذشتیم
    Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
    لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم
    تو و
    Yahoo و Ding و دنگ
    همه دلداده به یک
    Talk بد آهنگ
    Windows و Hard و Mother Board
    آریا دست برآورده به
    Keyboard
    تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
    من بدنبال معنای کلامت
    یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
    لحظه ای چند بر این
    Room نظر کن
    Chat آئینه عشق گذران است
    تو که امروز نگاهت به
    Email ی نگران است
    باش فردا که
    PM ات با دگران است
    تا فراموش کنی چندی از این
    Log Out , Room کن
    باز گفتم حذر از
    Chat ندانم
    ترک
    Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم
    روز اول که
    Email ام به تمنای تو پر زد
    مثل
    Spam تو Inbox تو نشستم
    تو
    Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
    باز گفتم که تو یک
    Hacker و من User مستم
    تا به دام تو درافتم
    Room ها رو گشتم و گشتم
    تو مرا
    Hack بنمودی . نرمیدم . نگسستم
    ..........
    Room ی از پایه فرو ریخت
    Hacker ی Ignor تلخی زد و بگریخت
    Hard بر مهر تو خندید
    PC از عشق تو هنگید
    ..........
    رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم
    نگرفتی دگر از
    User آزرده خبر هم
    نکنی دگر از آن
    Room گذر هم
    بی تو اما به چه حالی من از آن
    Room گذشت

     



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 10:56 صبح | نظرات دیگران()

    تیزهوشی یک مادر شوهر زرنگ!

    خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود‎. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki ‎ زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود.

    او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت : " من میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و Vikki فقط هم اتاقی هستیم‎ . "
    حدود یک هفته بعد‎ ، Vikki پیش مسعود آمد و گفت : " از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد ؟‎ " "خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد‎."
    او در ایمیل خود نوشت‎ : مادر عزیزم، من نمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده‎ . " با عشق، مسعود
    روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود‎ : پسر عزیزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! ، و در ضمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود‎. با عشق ، مامان

     



  • کلمات کلیدی :
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 8:1 صبح | نظرات دیگران()

    حافظ در عصر جدید

    نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
    دیدم به خواب حافط توی صف اتوبوس
    گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
    گفتم : کجا روی ؟ گفت : والله خود ندانم
    گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
    گفتم : چگونه ای ؟ گفت : در بند بی خیالی
    گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داری ؟
    گفتا : که می سرایم شعر سپید باری
    گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
    گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
    گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
    گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
    گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
    گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
    گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده
    گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده
    گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
    گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
    گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
    گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش
    گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
    گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
    گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنمای منزل
    گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
    گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
    گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
    گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادی
    گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوک مدادی
    گفتم : که قاصدک کو آن باد صبح شرقی
    گفتا : که جای خود را داده به فاکس برقی
    گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
    گفتا : به جای هدهد دیش است و ماهواره
    گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
    گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
    گفتم : بگو ، ز مشک آهوی دشت زنگی
    گفتا : که ادکلن شد در شیشه های رنگی
    گفتم : سراغ داری میخانه ای حسابی ؟
    گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی
    گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان
    گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان ؟
    گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداری ؟
    گفتا : که جاش دارم و افور با نگاری
    گفتم : بلند بوده موی تو آن زمان ها
    گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
    گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟
    گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی !

     



  • کلمات کلیدی : حافظ
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 8:1 صبح | نظرات دیگران()

    خرابی خط تلفن

    نمی دانم تا به حال ، خط تلفن تان خراب شده است یا نه؟ البته منظورم موبایل شماست یا همان «تلفن همراه» سابق که گاهی سر ناهمراهی دارد و معمولا یکی از چند حالت زیر در تماس مشروعی که می خواهید با کسی بگیرید ، اتفاق می افتد:
    حالت اول : مشترک مورد نظر در دسترس [یا دم دست] نمی باشد.
    حالت دوم : در حال حاضر برقراری ارتباط [حسنه] با مشترک موردنظر امکان پذیر نمی باشد.
    حالت سوم : شماره موردنظر در شبکه موجود [زنده یا غیرزنده] نمی باشد.
    حالت چهارم : شماره موردنظر قطع می باشد.
    حالت پنجم : دستگاه مشترک موردنظر [در نطفه] خاموش می باشد.
    حالت ششم : امکان برقراری ارتباط [سالم] با مشترک موردنظر مقدور نمی باشد.
    حالت هفتم : حالتهای دیگر که عجالتا در ذهن و حافظه نگارنده موجود نمی باشد.
    حالت هشتم : در این حالت امکانش هست که به حول و قوه الهی و البته به کمک دستگاه های پیشرفته و پیچیده مخابراتی و تلاش بی وقفه مسوولان خستگی ناپذیر شرکت مخابرات [و مخاطرات] تماس با هزار و یک التماس برقرار شود و شما صدای مشترک موردنظر خود را از آن سوی خط فقر تلفن به گوش جان بشنوید.
    حالت استثناء: در این حالت ممکن است پس از مدت یک دقیقه صحبت ، تلفن همراه شما خودبه خود و همین طور بیخود قطع شود و ادامه حرفهای شما در بین زمین و آسمان معلق باقی بماند. نگران نباشید. این حالت هم عادی و معمولی است.
    مجددا به عملیات لذتبخش شماره گیری بپردازید. به هر صورت در عصر ارتباطات گاهی از این دست اتفاقات استثنایی همیشگی به وقوع می پیوندد و شما نباید اعصابتان را خط خطی کنید. به عوض اینها سریعا به یک تلفن با سیم ثابت مراجعه کنید. یکی از شعرای بزرگ معاصر که ظاهرا با این قضیه درگیر بوده ، گفته : بیت تلفنی : تا سیم کشی نداری از دل با دوست / در دست تو از این تلفن گوشی نیست
    یکی از امتیازات وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات (وزارت پست و تلفن و تلگراف و موبایل و فکس و اینترنت سابق) در کشور ما این است که به نحو احسن از تکنولوژی مخابراتی به نفع مردم همیشه در صحنه استفاده می کند. مثلا هفشده روز پیش برای تلفن همراه بنده در یک SMS به شرح زیر آمد که نشان از ارتباطات تنگاتنگ مسوولان مخابرات با مشترکان عزیز خود دارد: «مشترک گرامی ، با پرداخت صورت حساب خود در موعد مقرر ، ما را در ارائه خدمات بهتر یاری نمایید.»
    زیرنویس محلی : عزیزان ، مهربانی از دوسربی ! خدا وکیلی حق با شرکت مخابرات است. خود بنده شرمنده ، هر قبض تلفن را در تاریخ مقرر خودش پرداخت می کنم و کیف می کنم.
    البته چند بار گفته ام که قبض تلفن ما را به نشانی منزلمان بفرستند اما ظاهرا خجالت می کشند و می ترسند قبض تلفن کثیف و یا احیانا پاره شود. فلذا هر دو ماه خود بنده یک تک پا به یکی از دفاتر خدمات مشترکین تلفن همراه رفته و با پرداخت 200 تومان ناچیز ، قبض تلفن همراهم را می گیرم و می روم پرداخت می کنم و باز کیف می کنم.
    این ماه به سرم زد که مخابرات را تست بزنم.
    پس قبض تلفن را 3 روز دیرتر به بانک پرداخت کردم.
    سه چهار شب پیش ، شباهنگام ، تلفن همراهم ناغافل قطع شد. صبح بعدش ، قبض به دست ، به یکی از همان دفاتر مربوط مراجعه و مراتب را با قطعیت تمام گزارش دادم.
    50 تومان پول کپی قبض را گرفتند و گفتند که تا شب وصل می شود چون ما برای وصل کردن آمدیم.
    به طور قطع ، اشتباه از خود من بوده است وگرنه شرکت مخابرات در ارائه خدمات بهتر کوتاهی نمی کند. منتها فعلا از ارائه تمام خدمات بهتر ، از همان قطع بموقع تلفن بر اثر دیر پرداختن وجه قبض مربوطه شروع کرده اند و ان شاءالله در ادامه ، نوبت به ارائه خدمات بهتر دیگر هم می رسد و مثلا قبض ما هم به در خانه مان می آید. تا بنده باشم که دیگر به صرافت تست زدن برادران و خواهران مخابراتی نیفتم.
    در تمام طول روزی که تلفن همراهم قطع بود ، هر کس به تلفن ثابت محل کار زنگ می زد ، برایش همان شعر پرمعنای دوران مدرسه را می خواندم:
    بیت خراب : مرکب در قلم مانند آب است / خجالت می کشم خطم خراب است !

     



  • کلمات کلیدی : خرابی خط تلفن
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 7:55 صبح | نظرات دیگران()

    تاریخچه تقلب و روش های آن :

     

     گویند: «تقلب مفهومی است بس اساسی» به طوری که شاعر میگوید


    تقلب توانگر کند مرد را / تو خر کن دبیر خردمند را

    تاریخچه ی تقلب از جایی شروع میشود که حسن کچل برای نخستین بار تن لش را تکان داد و به مکتب رفت. از بد ماجرا همان روز امتحان ماهیانه ی کودکان فلک بخت مکتب بود. لیک حسن از روی گشادی، چشمان چپش را بر روی ورقه ی همزاد انداخت تا نکتی بس ارزشمند از ورقه ی فوق الذکر، دشت کند. این بود که اولین تقلب تاریخ بشری زده شد. البته این تقلب با روش های فوق العاده ابتدایی البته در مقابل ترفندهای کنونی صورت گرفت
    بدین ترتیب که حسن با کلی زور زدن تن را تکان داد و خود را به بالای ورقه ی همزاد رسانید و خیلی راحت مطالب را دو در فرمودزان پس تقلب دوران طلایی خود را آغاز کرد. بدین ترتیب که گسترش یافت و مصادیقی متفاوت پیدا کرد. از جمله تقلب های رایج تقلبات سر امتحان، دو در کردن غذا از سلف، تقلب در اتو زدن، تقلب در شماره دادن، تقلب در مخ زنی، تقلب در بازی (که از آن به جر زنی تعبیر میشود) را می شود نام برد

     



  • کلمات کلیدی : تقلب
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 7:48 صبح | نظرات دیگران()

    لا لا لا لا

    لالالالا نــــــخواب ســـــودی نـــــداره       هـــــمون بــــهتر که بـــــشماری ستـــــــاره

    همون بهتر که چـــــشمات وا بـــــمونه       که مــــــاه غـــــصه ش نشه تنها بیــــــداره

    لالالالا نــــــخواب بازم ســـفر رفـــت        نمــــــیدونم به کــــارون یا خزر رفـــــــت

    فقــــط دردم ایـــــنه مثـــــــل هـــمیشه        بـــــدون اطــــلاع و بـــــی خـبر رفـــــــت

    لالالالا نــــــخواب میدونـــه جنگــــــه        دست هر کـــــــی مــــی بینی یــه تفنگــــه

    یـــــــه عــــمر دور چشماش گشتم اما        نفهــــمیـدم که اون چشــــما چــــه رنـگـــه

    لالالالا نــــــخواب زنـدونـــه دنــــیـــا        ســـــر نــــاســـازگـــاری داره بــــا مــــــا

    بشیـن بــازم دعــا کن واســه اون کــه       مــــــا رو ایـــــنجا گــــذاشت تنهای تــنــها

    لالالالا نـــــخــــــــواب اون راه دوره        خدا مــی دونه کــــه حـــالــش چــه جـوره

    تـوی خلوت می گم اینجا کـسی نیست        خداییــش کـــــه دلــــم خیـــلی صــــــبوره

    لالالالا نـــــخواب تـیـره ست چراغـم        مـثـله آتــــش فــــشون میــمونه داغـــــــــم

    به جونه گــــلدونا کم غصه ای نیسـت        هـــزار شـــب شــد نیومد بــــاز ســراغــم

    لالالالا نخـــواب خواب که دوا نیست        دل دیــــونه داشتــن کـــه خـــطا نـیـســــت

    میگن دسـت از سرش بـردار، نـمیشه        آخــه عــاشق شــدن که دست ما نـیـســــت

    لالالالا نخـــواب تـنـها مـــیمـــونـــــم        کـمـک کــــن قـــدر چــــشمـات رو بــدونـم

    چـــــرا چـــشمات پـر خـشم عــزیزم؟       مـــگه مـــن مـــثل اون نـــــــامـــهربـونـم؟

    لالالالا نــــخواب مــــاه و نــــگاه کن       مــــن اسفند و مــــیارم تــــــو دعــــا کـــن

    بـــــگو بــرگرده پــیـش مـــا بـمـونــه       کـــتاب حـــافظ و بــــردار و وا کـــــــــــن

    لالالالا نــــخواب ســـــرما تـــــو راهه       هـمـیـشه عـــــــمر خــوشبختی کــــــــــوتاهه

    مـــیگن بــــا یــــه فرشته اونو دیــدن        دروغــــه جــــــون دریــــــا اشـتـبــــــــــاهه

    لالالالا نــــخواب تلـــخه جــــدایــــی        کمـــــر خـــــــم مــــیشه زیــــر بی وفــایی

    تو بـیـدار بـاش هـــمه تو خواب نازن        بـــرای کـــــــی بخونــم پــــس لالایــــــی؟

    لالالالا نــــخواب تــــــنـهایـــی زرده        اگـــــــه طـــــــولانی شـــــه مـثـله یه درده

    اگـــــه چـشـم انـتـظار باشی که هیچی       دروغ مــــیگی بــــه دل کــــه بــر میگرده

    لالالالا نــــخواب اشــــکـــــــت زلاله       مـثـله بـــــارون پـــــای نـــــــــــخل وصاله

    من وتو هم شب و هـم قلب وکـشـتـیم       ولـی اون چـی؟ چـقـدر اون بــــــــــی خیاله!

    لالالالا نــــخواب دنـــــیـا خـسـیـســه       واســـــــه کــــم آدمـی خــــوب مـــی نویسه

    یکی لبهاش تو خوابم غرق خنده ست        یکی پلکهاش تو خوابم خــیس خـــــــــیسه

    لالالالا نــــخواب عــــــاشق یه سیبه        هـمـیـشـه سـرخ و تـــــــب دار و غــــریبه

    تا اون بالاست رسیده ست اماتنهاست       پـایـیـن هـــم کــــه بـیـفـتـه بــــی نـصـیـبـه

    لالالالا نــــخواب ایـــــنجا سیـــــاهی       پــــــر امـــــــا تـــو تــــنگ قـصـه مـاهـی

    اونی که مـاهـا رو بیـدار نگـه داشت       الهــــی خـواب بـــــــاشه حـــــالا الهـــــــی

    لالالالا نــــخواب تا اون بـــــــخوابه       بـشـیـن ایـنـقـدر کــــــه تـا خـورشیـد بـتابه

    زمـونــی کـــه یـقـیـن کـردم بیدار شد       بـــــخواب بـــا یـــــاد عـکـسی که تو قابـه

    لالالالا بــــخواب بـیـداره حــــــــــالا       دیـــــگه بـــــاید بــــخــوابی پــــــس لالالا

    بـــــخواب دیگه تو می تونی بخوابی       بـبـیـن خــــــــورشید اومــــد بـالای بــــالا

    لالالالا ایـــــنــــم بــــود ســــرنوشتم       ایــــن از امـــــروزم و این از گـــذشـته ام

    نمی خوابم تا تو بـرگـردی یــک روز       مـــنم خـواب رو واسـه اون روز گــذاشتم

     



  • کلمات کلیدی : لا لا لا لا
  •  نوشته شده توسط احسان اله یاری در جمعه 88/4/19 و ساعت 7:47 صبح | نظرات دیگران()
       1   2      >
     لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    عکس های هفته
    تبادل لینک
    اطلاعیه
    [عناوین آرشیوشده]

    بالا

    با کلیک بر روی تبلیغات زیر از این وبلاگ حمایت کنید

    بالا

    http://www.IraniTopSite.com , ایرانی تاپ سایت